(أینَمَا تَکُونُوا یُدرِ ککُّمُ المَوتُ وَ لَو کُنتُم فِی بُرُوجٍ مُّشَیَّدَةٍ) (1)
«هر جا که باشند مرگ شما را درک می کند؛ اگر چه در قصرهای بسیار بلند و محکم باشید.»


عجیب است که انسان با فرار از مرگ چگونه خود را به مرگ نزدیک می کند. از خیابان تند می دود به ماشین نخورد، همان سرعت موجب تصادف و مرگ او می گردد. در ظاهر فرار از مرگ است و در واقع استقبال از مرگ. چه بسا به طبیب مراجعه می کند که مرضش معالجه شود، با اندک اشتباه طبیب می میرد. به بیمارستان می رود تا با عمل جرّاحی قدری در دنیا بیشتر زیست کند چه بسا در زیر تیغ جرّاح جان می دهد.
این است که حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند: «و الهرب منه موافاته.» «فرار از او عین وصول و رسیدن به اوست.»
گویند بامداد روزی مردی وحشت زده خدمت حضرت سلیمان علیه السلام رسید. حضرت سلیمان علیه السلام دید از شدّت ترس رویش زرد و لبانش کبود گشته، حضرت سوال کرد: ای مرد مومن! چرا چنین شدی؟ سبب ترس تو چیست؟ مرد گفت:
عزرائیل بر من از روی کینه و غضب نظری کرده و مرا چنانکه می بینی دچار ترس ساخته است.

حضرت سلیمان علیه السلام فرمود: حالا بگو چه می خواهی؟ او گفت: یا نبیّ الله! باد در فرمان شماست؛ به او امر فرمائید مرا از اینجا به هندوستان ببرد، شاید در آنجا از چنگ عزرائیل رهائی یابم!
حضرت سلیمان علیه السلام به باد امر فرمود تا او را شتابان به سمت کشور هندوستان ببرد.
روز دیگر که حضرت سلیمان علیه السلام در مجلس ملاقات نشست و عزرائیل برای دیدار آمده بود گفت: ای عزرائیل چرا به آن بنده مومن از روی کینه و غضب نظر کردی تا آن مرد بیچاره، وحشت زده دست از خانه و کاشانه خود کشیده و به دیار غربت فراری شود؟
عزرائیل علیه السلام عرض کرد: من از روی غضب به او نگاه نکردم؛ او چنین گمان بدی درباره من برد؛ داستان از این قرار است که حضرت ربّ ذوالجلال به من امر فرمود تا در فلان ساعت جان او را در هندوستان قبض کنم. قریب به آن ساعت او را اینجا یافتم، و در یک دنیا از تعجّب و شگفت فرو رفتم وحیران و سرگردان شدم؛ او از این حالت حیرت من ترسید و چنین فهمید که من بر او نظر سوئی دارم در حالی که چنین نبود و چهره من بسیار متعجّب بود؛ و با خود می گفتم اگر او صد پر داشته باشد در این زمان کوتاه نمی تواند به هندوستان برود، من چگونه این مأموریّت خدا را انجام دهم؟
لیکن با خود گفتم من به سراغ مأموریت خود می روم، بر عهده من چیز دیگری نیست. به امر حقّ به هندوستان رفتم ناگهان آن مرد را در آنجا یافتم و جانش را قبض کردم.


«أیّها النّاس! کلّ امریّ لاق ما یفرّ منه فی فراره.»
ای مردم، هر کس از هر چیز که فرار می کند آن را ملاقات خواهد کرد.


در عین فرار از مرگ آنرا استقبال نموده در آغوش می گیرد، و فرار عین استقبال است و هیچکس قادر بر فرار نیست چون هر فراری به هر کیفیّتی و به هر صورتی خود فرو رفتن در کام مرگ است.

1-سورة نساء آیه 78

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید