کرم ابریشم و دوران های تکاملی مختلفی که بر این حیوان می گذرد بسیار شگفت انگیز است. افرادی که دوران های مختلف آن را به چشم خود دیده باشند، می توانند از آن عبرت های زیادی بگیرند و حتی یک دوره درس معاد را در این حیوان مشاهده کنند.
تخم این حیوان سفید رنگ و قدری از دانه خشخاش بزرگتر است. در فصل بهار همینکه درخت توت برگ هایش جوانه می زند این تخم باز می شود و کرم ریز سیاه رنگی به اندازه ضخامت ته سنجاق و به درازای چند میلیمتر از آن خارج می گردد، و از برگ توت تغذیه می کند و کم کم بزرگ می شود؛ بعد در خواب فرو می رود. خوابش تقریبا دو شبانه روز طول می کشد.
در حال خواب پاهایش روی زمین و دست ها و سرش بلند است، و در این حالت نه راه می رود و نه غذا می خورد. و اگر دستی به او بزنیم مختصر حرکتی می کند که فقط معلوم می شود زنده است.
بعد از دو شبانه روز بیدار می شود، و پوست عوض می کند؛ پوست سابق خود را می گذارد و از میان آن با پوست جدید و بدنی تازه و نو خارج می شود. در این حال قدری بزرگتر و رنگش سفیدتر است. تا چند روز مشغول خوردن غذای خود یعنی برگ توت شده و کم کم بزرگ تر می شود و رنگش بازتر می گردد.
برای مرتبه دوّم به خواب می رود و دو شبانه روز مانند بار اوّل می خوابد و پس از دو شبانه روز بیدار می شود، و باز پوست عوض کرده و با بدن شاداب تر و تازه تر به سراغ برگ توت می رود.
چندین روز دیگر تغذیه می کند و باز به خواب می رود و پس از گذشتن دو شبانه روز بیدار می شود وپوست جدیدی عوض می کند. در این حال بسیار شکلش با سابق تفاوت دارد، بندهای بدنش مشخص و سرش مشخص و شکل پاها و دست ها معلوم، و حتی در موقع نفس کشیدن، شکل ورود و خروج نفس در ریه او که در ناحیه پشت او قرار دارد، کاملا معلوم می شود. در این حال دوباره مشغول خوردن غذا می شود، این بار طوری برگ توت را می جود که صدای آن مانند برش ارّه موئی به گوش می رسد. چندین روز به همین منوال می گذرد این حیوان باز به خواب می رود، و بعد از چند روز بیدار می شود و پوست عوض می کند. هم اکنون این حیوان به مرحله بلوغ خود رسیده است و رنگش سفید مایل به آبی، ضخامتش تقریبا به اندازه ضخامت یک دانه نخود یا هسته خرما، و طول قامتش تقریبا هفت یا هشت سانتیمتر می باشد. مدّتی از غذای خود می خورد تا به مرحله کمالش می رسد.
حالا دیگر می خواهد این زندگی و حیات را وداع گوید. این حیوان کم کم برای خود قبری می سازد، و در حال ساختن این قبر کم کم مشغول مردن می شود؛ سکرات موت بر او غلبه می کند و کاملا گیج می شود.
قبر او عبارت است از پیله او که با لعاب دهان خود (که مانند نخ نازکی دائما و متّصل بهم بیرون می آورد) بنا می کند. این قبر برای او لازم است چون اگر خود را در میان آن مخفی نکند خطرات زیادی در کمین او خواهد بود؛ مورچه که بزرگترین دشمن اوست او را پاره پاره کرده و به لانه خود می برد، گنجشکان نیز یکباره او را می بلعند، و یا در زیر دست و پا له می شود.
این پیله یا قبر را در میان شاخه های درخت توت یا در همان صندوق و ظرفی که او را در آن گذارده اند بنا می کند، این پیله به اندازه ای ظریف و لطیف است که آدمی خود را بدان محتاج دیده و به نام ابریشم برای تهیّه لباس از آن بهره برداری می نماید.
به هر جهت، هم اکنون که هنگام سکرات موت و زمان مرگ اوست، شروع به خارج کردن آب دهان خود کرده و دائما به دور خود می تند تا در مدّت تقریبا یک شبانه روز این پیله دور او را کاملا احاطه کرده و کم کم این کرم بلند قامت کوتاه می شود؛ در زمانی که پیله تماما تنیده شد، تقریبا طولش به اندازه یک سوم طول اولیه اش می شود. وقتی که پیله کاملا تنیده شد حیوان در داخل آن می خوابد؛ خوابی طولانی که تقریبا بیست روز طول می کشد. امّا در این مدّت دیگر این حیوان به شکل کرم نیست، چنان در خودش جمع شده و سرو پاها و دست هایش در بدنش فرو رفته و به اندازه ای کوتاه شده که هیچ شباهتی با آن کرم سابق ندارد.
طولش تقریبا یک سانتیمتر شده، و اگر پیله را بشکافید می بینید این حیوان به صورت یک دانه لوبیای سوخته یا به صورت یک دانه تختم زنبور در آمده و به تمام معنی خشک شده و مرده است.
این حیوان به هیچ چیز شبیه نیست جز یک موجود جامد مرده، امّا مرده نیست؛ در داخل پیله چه سیرها دارد، چه حرکت هائی در جوهره و اصل وجودش اتفاق می افتد که در هر لحظه او را از مرحله ای به مرحله دیگر کشانده و از شکلی به شکل دیگر تغییر داده و در مقام سیر تکاملی وجود او پیوسته او را به کمال نهایی نزدیک تر می کند.
تا اینکه کم کم زنده می شود؛ و سر از این خواب سنگین بر می دارد، و قبر خود را با لعاب دهان خود می شکافد و از پیله و قبرش خارج شده و در صحرای محشر حاضر می شود.
ولی عجب شکلی پیدا کرده است! آن کرم دراز در این هنگام یک پروانه است. دو بال بزرگ دارد، دو بال کوچکتر روی آن دو بال قرار دارد، دو چشم روشن و درخشان دارد عین چشم های پروانه، دو شاخ بلند و زیبا دارد مانند دو شاخ پروانه، پاهایش که قبلا عقب بود الان در زیر سرش قرار گرفته، شکمش مانند شکم پروانه قسمت فوقانیش ضخیم و قسمت تحتانیش باریک شده است. به اندازه ای بدن و بال هایش ظریف و لطیف شده اند که اگر کسی با دست خود مختصر اشاره ای کند آثار گرد لطیف آن ها بر روی دست او خواهد نشست.
سبحان الله چه خبر است؟ این چه موجودی است؟ این چه سیر و چه تکاملی است؟
این یک نمونه و مثال از مردن و زنده شدن و مراحل تکامل در طبیعت است.
گرچه حالاتی که برای کرم ابریشم بیان شد عیناً شبیه مراحل مردن و زنده شدن و تکامل انسان نیست (چون تمام دوران هائی را که این کرم طیّ کرده است همه در این عالم مادّه بوده و به عالم برزخ نرفته است) ولی تشبیه خوب و به جا و مفید به حال انسان می باشد.
این تشبیه برای دوران مرگ و خفتن انسان در میان قبر که تمام شکل و اندام اوّلیه خود را از دست داده و چشم و گوش و جوارح را بخاک فنا می سپرد، و برای نشان دادن آنکه این تغییرات دلالت بر فقدان حیات نمی کند بسیار جالب و قابل توجّه است.
همین انسان در قیامت به صورت و شکل دیگری که همان صورت واقعی نفس ناطقه اوست حضور پیدا می کند، منتهی قیامت این کرم بعد از بیست روز است و قیامت انسان دیرتر.
همینطور که این کرم خوابید و بیدار شد، انسان می خوابد و بیدار می شود. همینطور که این کرم مرد وزنده شد، انسان می میرد و زنده می شود.
برای روشنتر شدن مطلب درباره آن کمی توضیح می دهیم:
وجود انسان سه مرحله دارد: اوّل بدن انسان که از آن به عالم طبع و مادّه تعبیر می شود، دوّم قوای فکریّه و تخیّلیّه که از آن به عالم مثال و صورت تعبیر می شود، سوّم روح و نفس او که از آن به عالم نفس تعبیر می گردد.
این سه مرحله از هم جدا نیستند بلکه داخل یکدیگرند، نه مثل آنکه یک نخود را با یک لوبیا پهلوی هم قرار دهیم، و نه مانند آنکه یک قاشق را داخل استکان و استکان را داخل ظرفی بگذاریم، بلکه بدن جدا از صورت و صورت جدا از روح نیست؛ بدن در درون صورت وصورت در درون نفس است.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید